• وبلاگ : سرافرازان
  • يادداشت : سال 88؛ سال اصلاح الگوي مصرف
  • نظرات : 11 خصوصي ، 46 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ... بهروز با كسي تعارف نداشت. زبان تيزي داشت. حرفش را مي زد. از كار خسته نمي شد. كار هم برايش فرقي نمي كرد. عكاسي و خطاطي و نقاشي مي كرد و اگر لازم بود توالت هم مي شست. هميشه ناراحت برخي اطرافيانش بود كه چرا در راه راست نيستند و غصه آنها را مي خورد. برادرش فرزاد قبل از بيت المقدس شهيد شد. من و بهروز بعد از آزادي خرمشهر تا سال 63 در شهر بوديم. بهروز خيلي منظم و با ديسيپلين بود. هر شب خاطره مي نوشت. نامه مي نوشت. با اين كه دل بسته چيزي نبود اما حقش را هم مي گرفت و از آن نمي گذشت...

    سلام سال نو مبارک

    با ناگفته‌هايي از شهيد بهروز مرادي و جنــــگ، در گفتگويي با جاسم غضبان‌پور بروزم در زيرشاخه بهروز و خرمشهــــر در پايگاه "مـــوج مــــرده"؛
    به اميد ديدار...

    اللّهمّ عَجِّل لِوَليِّکَ الفَرَج...