حديث عشق تو ديوانه کرده عالم رابه خون نشانده دل دودمان آدم را
غم تو موهبت کبرياست در دل مننميدهم به سُرور بهشت اين غم را
غبار ماتم تو آبرو به من بخشيدبه عالمي ندهم اين غبار ماتم را
به نيم قطرهي اشک محبتت ندهماگر دهند به دستم تمام عالم را
به يمن گريه براي تو روز محشر همخموش ميکنم از اشک خود جهنم را
اگر بناست دمي بي تو بگذرد عمرمهزار بار بميرم نبينم آن دم را
من جدا شدن از کوي تو خدا نکندخدا هرآنچه کند از توام جدا نکند