عاقبت عشق خدا بود که پاسدارم کرد قدرت عشق بنازم که سرافرازم کرد با آگاهی کامل وارد سپاه شدم و می بینم که تمامی خواسته هایم در سپاه برآورده می شود و یکی از خواسته هایم رسیدن به شهادت است و می دانم که به شهادت می رسم، زیرا، کسانی که به جبهه می روند از شهادت وحشتی ندارند و به عنوان یک شهید عاجزانه تمنّا دارم، دست وحدت به هم بدهید، دشمن از وحدت شما وحشت دارد. آنانکه پیرو خط خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند، بر من نگریند و بر جنازه ام حاضر نشوند. می دانم که در مرگم پدر و مادرم شادی خواهند کرد، چون آنان مشوّق من بوده و مرا در این راهی که پیش گرفته ام یاری نموده اند. وامّا همسرم! هرگاه توانستند جسد سوخته و پاره پاره ام را به شهر آورند، لباس سفید پوشیده و به استقبالم بیاند. طبق روایات روح به جسم علاقه دارد و برای همین به جسم خود سر می زند، می خواهم هنگامی که به جسم خود؛ آن جسمی که از هوی و هوس به دور است سر می زنم، از دیدن برادران بسیجی که در پایگاه شهید آستین فشان پاسداری می دهند مسرور شوم. کلمات کلیدی : عاقبت عشق خدا بود که پاسدارم کرد |
هنگام اذان صبح در روستای «چماز کتی» قائم شهر در خانواده ای متدین و با صفا که دنیا را به اهلش سپرده بودند، فرزندی متولد شد که با تربت کربلا کامش معطر شد، ساعت هفت صبح همان روز در گوشش نوای دلنشین اذان گفته شد. قبل از هر آموختنی در مکتب خانه، قرآن را فرا گرفت. دوران ابتدایی و راهنمایی را در محمودآباد و دبیرستان را در آمل مشغول به تحصیل بود که انقلاب به اوج خود رسیده بود. شهید در راهپیمایی ها و مسائل انقلاب حضور فعال داشت. تا اینکه در مورخه 21 بهمن 1357 توسط مأموران شاه زخمی شد. با شروع جنگ داخلی در جنگ های شمال ایثار و فداکاری بیادماندنی داشت، در کردستان نیز به مدت هشت ماه شرکت فعال داشت، با شروع دفاع مقدس در جبهه های غرب و جنوب با مسئولیت های مختلف و در عملیات های والفجر 1- 2- 3- 4- 5 و 6 و عملیات بدر حضور درخشان داشت. در سال 1360 لباس مقدس سپاه را بر تن نمود و در نیمه ی شعبان سال 1363 ازدواج کرد. سرانجام برای اینکه بتواند نیروهای اسلام را از کمین دشمن بیرون بکشد، خود را قربانی نمود، عروجش مصادف بود با صبحگاه 21 اسفندماه سال 1363 ساعت هفت صبح، همان ساعتی که در گوشش اذان گفته بودند، ولی این بار هدف آرپی جی دشمن قرار گرفت و سوخت تا شمع ره ما باشد. پاسدار شهید ابوالقاسم محمدزاده: نام پدر: حسین جان یگان اعزام کننده: سپاه پاسداران تاریخ تولد: 1340/9/14 تاریخ شهادت: 1363/12/21 محل تولد: قائم شهر محل شهادت: هورالهویزه، پاسگاه ترابه، عملیات بدر وضعیت تأهل: متأهل مدت حضور در جبهه: 45 ماه میزان تحصیلات: دیپلم مسئولیت زمان جنگ: مسئول طرح عملیات محور مزار مطهر: محمودآباد، گلزار شهدای آهو محله کلمات کلیدی : سرافرازان، پاسدار شهید ابوالقاسم محمدزاده |
محرم راز دل بلاجویان و حرم مصفای اهل دل است، محرم نقطه پرگار اهل ولایت ، محرم کتاب خون و شهادت، شور و شعور و کتاب عشق و شکوه شقایق شیدایی و کتاب غلبه نور بر ظلمت و جهل و نادانی است. |
بدست رنج و بیماری نخواهم مرد در بستر که پاسدارم من وباید در سنگر بمیرم من «... هیچ خوشبختی بالاتر از مهمانی خدا نیست، در طول این مسیر با تمام وجودم خواهم گفت: خدایا! فقط تو را می پرستم، چون مرا و مسلمانان جهان را مورد بیشترین الطاف خود قرار دادی و رهبری امام، آن ابر مرد قرن را بر ما ارزانی داشتی، پس در راه مکتب امام می جنگم، چون ایمان دارم که دشمن امام، دشمن توست. در هر زمان بر دشمنانت می تازم و در این راه هیچگونه درنگی روا نخواهم داشت. لذا از مسئولین محترم تقاضا دارم خود بسیجی شوید و به ندای « هل من ناصر » امام لبیک گفته و اعمالتان را با ولایت فقیه تطبیق نمایید. ای همسر و فرزندانم و برادران و خواهرانم، در پاسداری از حریم مقدس اسلام، اسلحه ی بر زمین افتاده ام را بردارید و بر کاخ ظلم و ستم بتازید.» « الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک » کلمات کلیدی : سرافرازان، وصیت نامه |
خصوصیات شهید ابوالحسن محمدزاده: 2- مدیریت بالا: برای هر کاری برنامه ریزی داشت، مثلا برای مبارزه با منکرات برای هر روز برنامه ریزی خاصی داشت، وقتی داخل شهر می آمد شهر را هم مانند جبهه می پنداشت، وقتی بوی عملیات می شنوید سریعا به منطقه می رفت. 3- عشق به شهادت: علاقه غیر قابل وصفی به شهادت داشت، حتی برای بچه هایش از همان کودکی شان آرزوی شهادت می کرد. کلمات کلیدی : سرافرازان، سردار سرافراز ابوالحسن محمدزاده |
مچ پا به شدت مجروح شدند. از سال 1361 به بعد به طور مستمر در جبهه ها حضور فعال داشتند و تنها گهگاهی به مرخصی می آمدند. سردار شهید: ابوالحسن محمدزاده نام پدر: حسین جان یگان اعزام گننده: سپاه پاسداران تاریخ تولد: 1337 تاریخ شهادت: 1365/10/4 محل تولد: قائم شهر محل شهادت: کربلای 4 امرالرصاص وضعیت تأهل: متأهل مدت حضور در جبهه: بیش از 40 ماه میزان تحصیلات: دیپلم مسئولیت زمان جنگ: مسئول اطلاعات و عملیات محور یک مزار مطهر: محمودآباد، گلزار شهدای آهو محله کلمات کلیدی : سرافرازان، مختصری از زندگی نامه سردار شهید ابوالحسن محمدزاده |
وصف های کثیری از قبیل شفا دادن مریضان و مستجاب الدعوه بودن در رابطه با این مادر غیور گفته شده که در این یادداشت به یک مورد آن اشاره می کنم: شنیده شده بود که مریضی وجود داشت که دکتران او را جواب کرده بودند و راه چاره ای برای او نبود و آنها که آوازه ی مادری(مادر شهیدان محمدزاده) را شنیده بودند که تولدش با کرامات خاصی بوده و خدا به او عنایت داشته و مستجاب الدعوه است بر آن شدند که به نزد او بروند و مشکلشان را بیان کنند. وقتی به نزد آن مادر رفتند و مشکلشان را گفتند آن مادر جرعه ای از لیوان آبی را نوشید و بقیه آن را به مریض داد و به آنها گفت که تا سه روز دیگر انشاءالله خوب می شود این ماجرا گذشت تا اینکه بعد از سه روز آن مریض به طور کامل خوب شد و همگان را متعجب کرد. البته به نظر من جای تعجب هم نداشته ، انسانی با چنین کمالات که بی شک خداوند متعال به او نظر خاص دارد و دلش مالامال از عشق خدا بوده می تواند به لطف پروردگارش مریضان را شفا بدهد. خود من هم بارها از نوه اش که همنام شهیدشان ابوالحسن محمدزاده هست خواسته بودم که از مادر بزرگت برای من طلب دعا کن که مشکلم حل شود و او هم برای من دعا کرد و مشکلم در فردای آن روز حل شد. آری شهیدان ابوالحسن، ابوالقاسم و هادی محمدزاده در دامان چنین شیرزنی از فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) پا به عرصه وجود گذاشتند و پرورش یافتند تا ایمان و ایثار وفداکاری و از خود گذشتی و پاک بودن را برای ما نسل سومی ها به ارمغان بیاورند. باشد که راهشان را ادامه دهیم. کلمات کلیدی : سرافرازان، شفای مریض |
میخواهم برایتان از شیر زنی بگویم که با آمدنش انوار الهی را با خود برای زمزمه هایی در شهر پیچیده شده بود همه جا صحبت از زنی بود که می گفتند بچه ای در شکم دارد که اذان می گوید و صدای وصف های کثیری از قبیل شفا دادن مریضان و مستجاب الدعوه بودن در رابطه با این مادر غیور گفته شده که در مطالب بعدی برایتان می گویم. ادامه دارد... (به روایت از ابوالحسن محمدزاده نوه مادر شهیدان ابوالحسن ، ابوالقاسم وهادی محمدزاده) کلمات کلیدی : مادر شهیدان محمدزاده |
به وسعت تمام نگاهان و ژرفای وجودشان از عشق به پروردگارشان خروشان،و سرنشتر عشقشان تارک روحشان را درید و قطره ای چون دل جز معبودشان را طلب نکرد. سرافرازان حکایت عشق بازی های مجنون صفتانی است که در شور لیلی دل به معبود خود بستند. سر افرازان روایت گر کربلایی دیگر است، میدانی به وسعت همه تاریخ و عاشورایی به گستردگی همه زمان و کربلایی که یاران حسینی اش روحانیت و ربانیت را بر جبین عالم نقش بستند و عطر وجودشان دشت لم یزرع را مالامال از شقایق کرد. و ما پویندگان راه عشق و ولایت در ولایت عشق ضرب عشق می نوازیم تا از کام دلجوی یار دمی بگیریم و درنشئه سید علی محو جمال حضرت دوست شویم تا پرچم این انقلاب که حاصل ایثار و فداکاری های شهیدان افلاکیست به صاحب اصلیش حضرت ولی عصر ارواحنا فداه که دل های عاشق در اتنتظارش نشسته اند و روزی این انتظار با آمدنش به پایان می رسد که هر چند نزدیک است انشاءالله، برسد. کلمات کلیدی : سرافرازان، کلام دل |