سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : دوشنبه 103 آذر 5 ، 11:42 عصر
هیچ چیز نزد خداوند ـ عزّوجلّ ـ، منفورتر ازبخل و بدخویی نیست که این یک، همان گونه که سرکه عسل را تباه می کند، ایمان را تباه می کند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
گفتم بد نیست دوباره وصیت نامه ها رو بزارم


مختصری از وصیت نامه سردار شهید ابوالحسن محمدزاده:

بدست رنج و بیماری نخواهم مرد در بستر          که پاسدارم من وباید در سنگر بمیرم من
«...
هیچ خوشبختی بالاتر از مهمانی خدا نیست، در طول این مسیر با تمام وجودم
خواهم گفت: خدایا! فقط تو را می پرستم، چون مرا و مسلمانان جهان را مورد
بیشترین الطاف خود قرار دادی و رهبری امام، آن ابر مرد قرن را بر ما
ارزانی داشتی، پس در راه مکتب امام می جنگم، چون ایمان دارم که دشمن امام،
دشمن توست.

در
هر زمان بر دشمنانت می تازم و در این راه هیچگونه درنگی روا نخواهم داشت.
لذا از مسئولین محترم تقاضا دارم خود بسیجی شوید و به ندای « هل من ناصر » امام لبیک گفته و اعمالتان را با ولایت فقیه تطبیق نمایید.

ای
همسر و فرزندانم و برادران و خواهرانم، در پاسداری از حریم مقدس اسلام،
اسلحه ی بر زمین افتاده ام را بردارید و بر کاخ ظلم و ستم بتازید.»

« الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک »



مختصری از وصیت نامه سردار شهید ابوالقاسم محمدزاده:
عاقبت عشق خدا بود که پاسدارم کرد
                                              قدرت عشق بنازم که سرافرازم کرد
با
آگاهی کامل وارد سپاه شدم و می بینم که تمامی خواسته هایم در سپاه برآورده
می شود و یکی از خواسته هایم رسیدن به شهادت است و می دانم که به شهادت می
رسم، زیرا، کسانی که به جبهه می روند از شهادت وحشتی ندارند و به عنوان یک شهید عاجزانه تمنّا دارم، دست وحدت به هم بدهید، دشمن از وحدت شما وحشت دارد.
آنانکه پیرو خط خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند، بر من نگریند و بر جنازه ام حاضر نشوند.
می دانم که در مرگم پدر و مادرم شادی خواهند کرد، چون آنان مشوّق من بوده و مرا در این راهی که پیش گرفته ام یاری نموده اند.
وامّا همسرم! هرگاه توانستند جسد سوخته و پاره پاره ام را به شهر آورند، لباس سفید پوشیده و به استقبالم بیاند.
طبق
روایات روح به جسم علاقه دارد و برای همین به جسم خود سر می زند، می خواهم
هنگامی که به جسم خود؛ آن جسمی که از هوی و هوس به دور است سر می زنم، از
دیدن برادران بسیجی که در پایگاه شهید آستین فشان پاسداری می دهند مسرور
شوم.



مختصری از وصیت نامه بسیجی شهید هادی محمدزاده:
دست از تن و تن ز سر جدا باید رفت
                                                    در دشت  بلا  بهر بقا  باید  رفت

من
با آگاهی کامل وارد بسیج شده ام، چون می دانم بسیج مدرسه ی عشق به
لقاءالله است، می توان در آنجا خودسازی کرد، پا به جبهه های نبرد گذاشت و
جهاد را که یک فریضه الهی است انجام داده و می دانم که میدان جنگ لحظات
مرگ و زندگی است.

بارالها من نمی خواهم که در بستر بمیرم
                                                   میروم تا همچو مردان خدا در دل سنگر بمیرم
و من می دانم که به شهادت می رسم.
پروردگارا! تو می دانی من این راهی که در پیش گرفته ام، آرامش دلم رضای توست و آرزوی دیرینه ام، لقاء تو.
با جامه ی خونین به سفر خواهم رفت
                                                            با هدیه جان سوی سفر خواهم رفت
با  پیکر  صدپاره  به  شب  خواهم  زد
                                                           سیمرغ صفت سوی خطر خواهم رفت

مادر و پدرم، هنگامی که خبر شهادت برادرم، ابوالقاسم را آوردند؛ گفته بودید که «خدایا! فرزندان دیگری نیز دارم، همه شان را فدای تو خواهم کرد».
توصیه می کنم همه را به تقوای الهی و نظم در کار ها و دوری از اختلافات توصیه کنید.





کلمات کلیدی : مختصری از وصیت نامه شهیدان محمدزاده