• وبلاگ : سرافرازان
  • يادداشت : آهاي، کفشاي منو کجا مي بري؟
  • نظرات : 1 خصوصي ، 50 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      >
     

    سلام دوست گرامي
    يادگاري از دفاع مقدس با آخرين مطلب خود در سال جاري بروز شد

    شهادت، ذوب شدن در افتخار حماسه هاست و سلام آن ها که شيرين شهد وصال را بر تلخي طعم ماندن و زيستن ترجيح دادند........
    ادامه مطلب در ""وبلاگ يادگاري از دفاع مقدس""
    هميشه به ياد شهدا باشيم
    التماس دعا ....مجيد[گل]

    خاطره قشنگي بود...راستي چرا نظر ما براي شما خصوصي ارسال ميشه

    سلام برادر

    با تشكر از وبلاگ زيبا و مطالب زيباترتون

    اللهم عجل لوليك الفرج

    سلام خيلي خوب بود موفق باشي نميدونم چرا تا به وبلاگ شما سر ميزنم دلم هواي اروندو شلمچه ميكنه
    + مجيد 

    موفق ياشي

    سلام

    مثل هميشه جالب و زيبا و جذاب

    واقعا گرافيك زيبايي به كار ميگيري و اين خودش خيلي جذابيت ايجاد ميكنه

    با سلام
    اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش که آداب نجوا نمى‌دانم.

    شکوه ظهور تو هنوز پرچم توفيق بر نيفراشته است و خورشيد جمالت هنوز ديباى زرين خود را بر زمستان جان ما نگسترده است، اما مهتاب انتظار در شبهاى غيبت سوسوزنان چراغ دلهاى ماست.

    نام تو حلاوت هر صبح جمعه است و حديث تو ندبه آدينه ها. ديگر از خشم روزگار به مادر نمى گريزم و در نامهربانيهاى دوران، پدر را فرياد نمى کشم; ديگر رنج خار مرا به رنگ گل نمى کشاند; ديگر باغ خيالم آبستن غنچه‌هاى آرزو نيستند; ديگر هر کسى را محرم گريستن هاى کودکانه ام نمى کنم.
    منتظرم تاادامه مطلب رادروبلاگ بنده مطالعه نموده ونظرتون را بخونم.
    موفق باشيد

    سلام

    مطلب با حالي بود...

    اميدوارم هميشه در اين حالي كه هستيد بمانيد...

    ما مخلصيم... به قول يكي از بچه ها چاكريم...

    به وبلاگ من هم سري بزن

    با سلام ودرود فراوان خدمت شما .اميدوارم حال شما همانند گلهاي بهاري خوب وخوش وسالم باشد .
    من براي شما يک هديه دارم وان هم صلوات بر محمد وآل پاکش است .
    اللهم صل علي محمد وال محمد وعجل فرجهم

    امام زمان حضرت مهدي عليه السلام ميفرمايد:دنيا فنا و زوالش نزديک گرديده و در حال وداع است ، و من شما را به سوي خدا و پيامبرش ? که درود خدا بر او و آلش باد ? و عمل به قرآنش و ميراندن باطل و زنده کردن سنت ، دعوت مي کنم .

    اپ خيلي خوبي داشتيد .احسن به شما .دلموت رابا مهدي زهرا هم نوا كردي وداستانت هم از خوشي جبه هاي اسلام خبر ميده
    منتظر حظور گرم شما در کلبه کوچکم هستم واز نظرات زيباي شما به گرمي استقبال ميکنم
    روزهاي خوشي را براي شما ارزو دارم در پناه حق موفق باشيد .خا حافظ والتماس دعا.......................

    سلام

    خيلي باحال بود

    منم آپم و منتظر حضورتون

    يا حق

    + کربلايي 

    مي‏دانيد شيخ بهايي مرد فوق‏العاده‏اي بوده. مساله قرائت افکار را خيليها دارند، مي‏گويند او هم قرائت افکار داشته است. مي‏گويند وي‏ پيشخدمتي داشت که به او شيخ حسن مي‏گفت. ( شيخ بهايي يک آدمي بود که‏ بيشتر سياح بود و تقريبا سي سال در دنيا سياحت کرده بود، آخر عمرش‏ شيخ‏الاسلام اصفهان شده بود. ) روزي يک مقدار کشک به او داده بود که بسابد و براي ناهار حاضر کند.

    بقيه در ادامه مطلب

    + حريم دل 

    آغاز 1171مين سال امامت مولانا المهدي(عج)مبارک باد<\/h3>

    به نام نامي زهرا،بزن دلت رو به دريا،بگو که جدم حسين است،بگو:
    انا بقيه الله
    به اميد روزي که تمامي پيام ها يک جمله باشد:مهـــــــــــــــدي آمد...سبزترين عيد عاشقان بر قلبهاي منتظرتان مبارک...

    اللهم عجل لوليک الفرج و احفظ قائدنا و حبيب قلوبنا و نور اعيننا نائب المهدي امامنا الخامنه اي حتي يصل فرج مولانا المهدي(عج)

    اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم و احشرنا معهم و جعلنا من شيعتهم و العن اعدائهم اجمعين


    + . 

    سلام

    مطلب جالبي بود، ممنون.

    الهي شهيد شي.

    چاه مكن بهر كسي

    حاج آقا ارادت داريم

    شنيده بودم که قاسم ابن الحسن در وقت شهادت تازه داماد بوده و هميشه از اين جريان ميسوختم. اما قاسم من هم بعد از ده ماه که از ازدواجش مي گذشت رفت و شهيد شد.
    از ده تا پانزده روز قبل از شهادت قاسم، تمام ائمه را در خواب مي ديدم، آنها مرا نصيحت ميکردند که صبور باشم و مرا به گونه اي آماده کرده بودند که حتي اگر خبر شهادت همه تان را با هم به من مي دادند خم به ابرو نمي آوردم.
    براي ورود قاسم حتي ديوار هاي خانه را رنگ زدم و مي دانستم که مي آيد؛ شما و همسايه- ها همه مسئله را از من کتمان مي کرديد ولي اين من بودم که به همسايه ها مي گفتم، جلوي در خانه شان را تميز نگاه دارند، چرا که من ميهمان داشتم و آنها مبهوت حرفهايم مي شدند، چرا که من هفته پيش از اين خبر، در نيمه شبي مهتابي ديدم که چگونه جلوي خانه مان به باغ و صحرايي سرسبز تبديل شده و قاسم را در وسط سبزه ها استوار و آماده ي شهادت يافتم، خواستم پسرم را صدا کنم اما ناگهان تيري به او خورد و تمام وجودم را درد فرا گرفت...
    ادامه دارد... .

     <      1   2   3   4      >