گفت: خبر بده از دو مردي كه با هم متولد شدند و با هم از دنيا رفتند اما يكي پنجاه سال و ديگري 150 سال داشت.
حضرت فرموند: عزيز و عزير.
گفت: به چه دليل عقيده داريد كه نعمتهاي بهشتي بر اثر مصرف كم نمي شود؟ نمونه اي براي آن داريد؟
حضرت فرموند: بلي، نمونه روشن آن آتش است كه اگر صد چراغ را با آن روشن كنيم، آتش اول به حال خود باقي است.
بعد از همه سؤالات، با عصبانيت و ناراحتي فرياد كشيد: "مردم! دانشمند والا مقامي را آورده ايد تا مرا رسوا سازيد! به خدا سوگند! تا دوازده ماه مرا در ميان خود نمي بينيد".
اين را گفت و از مجلس بيرون رفت.