غرق سکوت بودمفرشتهاي صدا کرددل شکستهام رابا دلش آشنا کردمثل خيالي نشستتوي قاب نگاهمدوباره جان گرفتندشکوفههاي آهمچقدر خاطراتشبراي من عزيز است