بي قرار درد غربت، گوشه اي تنها نشستم اي تمام باور من! از غم رويت شکستم
ز انتظارت بر لب آمد جان از غم خسته من
کي به پايان ميرسد اين غصّه پيوسته من؟
عمريست که از حضور او جا مانديم
در غربت سرد خويش تنها مانديم
او منتظر ماست که ما برگرديم
ماييم که در غيبت کبري مانديم
موجيم و وصل ما از خود بريدن است
ساحل بهانه ايست رفتن رسيدن است