• وبلاگ : سرافرازان
  • يادداشت : جامانده اي از قافله شهدا *2*
  • نظرات : 23 خصوصي ، 68 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام اخوي .

    خوبيد الحمدلله ؟ ديگه واجب شد كه يه سر بيام اونطرفا و مزاحم كربلايي بشم . واقعا كه با اين توصيفي كه شما از اون -بيت الشهدا- كرديد دل آدم ميره به همون روزايي كه سربند و چفيه حرمت داشت و جانبازي و جبهه افتخار بود ! نه اين روزها كه جبهه اي بودن متاسفانه گاهي باي خود بر وبچه هاي چبهه هم ضدارزش محسوب ميشه و جانباز شيميايي در پاسخ كسي كه از او علت سرفه هاي شديدش را ميپرسد ميگويد : حساسيت دارم به اين فصل و به اين گل و كوفت و زهرمار ...

    وقتي ازش ميپرسن چرا عصا استفاه ميكني ؟ نميگه قطع عضوم ! ميگه تصادف كردم و تو پام پلاتين گذاشتن و ...

    .

    خداي من ! چي بروز ما اومده ؟ به كجا داريم ميريم ؟ خدا رحمت كنه حميدباكري رو كه تو بحبوحه جنگ اين روزها رو ديده بود .

    .

    اي خدا . ديگه موندن داره روز به روز سخت ميشه . يعني ميشه در رو به روي ما هم باز كني ؟ هر چه باشه يه روز ما هم با همون خوبا همنشين بوديم . با شهدا مي پريديم و بعد از اونا هم تا جايي كه نفس گذاشته به يادشون بوديم و خاكشون محل آرامش ماست و ...

    خدايا بسه ديگه . ما رو هم ببر تو جمع شهدا .

    براي ما افت داره تو بستر بميريم و با مرگ غير شهادت از اين دنيا بريم

    اون وقت چطوري تو چشم دوستانمون نگاه كنيم ؟ بگيماينقدر لايق نبوديم كه با رخت شهادت بريم كنارشون ؟

    خدا اون روز رو نياره .

    ... اللهم الرزقني توفيق الشهاده في سبيلك