سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : دوشنبه 103 آذر 5 ، 3:32 عصر
قرآن را فرا گیرید که بهترین سخن است و در آن تفقّه کنید که بهار دلهاست واز روشنی آن شفا بجویید که شفای سینه هاست . [امام علی علیه السلام]
گنجشک و شهید

حضور یک گنجشک ، روبه روی سنگر در خاک ریز توجه همه ی ما رابه خود جلب کرده بود.در زمان مشخص با بلند شدن صدای جیک جیکش از سنگر بیرون می آمدیم و به تماشای او می نشستیم.بیشتر اوقات نزدیکی های اذان ظهر می امد و همراه با اذان پر میکشید و می رفت.

بچه ها تصمیم گرفتند هر روز قبل از رسیدن گنجشک مقداری نان خشک شده برای او بریزند تا بخورد.عجیب بود،حالا به دفعات بیشری به همان مکان می امد. کم کم آمدن و رفتن این گنجشنک به یکی از عجایب گردان ما تبدیل شده بود.اما ان روز نزدیکی های ظهر قبل از اینکه گنجشک بخواند، یکی از بچه ها به من نگاه کرد و گفت:آمدن این گنجشک غیرعادی است!با خود فکر نکردی که چرا این گنجشک در ساعتی مقرر و  در مکانی مشخص می نشیند و بعد می رود.سخنانش مرا به فکر انداخت ؛ یعنی ممکن است پیغامی داشته باشد؟امروزظهر مشخص می شود.


دلم گواهی اتفاق خاصی را می داد. آن گنجشک قبل از اذان از اسمان به روی زمین فرود آمد.دوباره با نوک خود زمین را هدف قرار داد.آهسته به او نزدیک شدیم.حسی عجیب ما را به طرف گنجشک می کشاند.کاملا به او نزدیک شده بودیم.هنوز می خواند.

اذان تمام شده بود.آرام پر زد و کمی دورتر بر زمین نشست.ما را نگاه می کرد.
بچه ها بیایید زمین را بکنیم.
کندن ما شروع شد؛ وای خدای من ! در برابر من و بچه ها سر شهیدی که تیر به جمجمه اش خورده بود، آشکار شد و لحظاتی بعد جسد به خون نشسته اش.
گنجشک آن روز روی سر ما چرخی زد و رفت و دیگر برنگشت!



کلمات کلیدی : سرافرازان، گنجشک، شهید