سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : جمعه 103 فروردین 10 ، 5:54 عصر
مزد جهادگر کشته در راه خدا ، بیشتر نیست از مرد پارسا که معصیت کردن تواند لیکن پارسا ماند . و چنان است که گویى پارسا فرشته‏اى است از فرشته‏ها . [نهج البلاغه]
واگویه های مادر شهیدان محمدزاده 3


... یادت هست بر سر جنازه قاسم که رفته بودم کنارم نشستی و با صدای بغض
آلودی گفتی:«مادر کیف قاسم اینجاست ، می توانی با قسمت نسوخته کارت
شناسایی اش او را بشناسی» و این در حالی بود که من با وجود نشانه های خودم
نیازی به آن نداشتم.

من جوان سرو قامت و رشیدم را بارها در هنگام حرف زدن و خندیدن از زیر نظر گذرانده بودم پس چگونه نیاز به اسناد شناسایی داشتم.
... یک هفته قبل از شهادت هادی در خواب دیده بودم قاسم پشت به تانکی
ایستاده و هادی هم شانه به شانه اش ، گفتم: « هادی جان ، قاسم جان ، اینجا
چه می کنید؟!» وهادی دستش را بلند کرد و گفت: «خداحافظ ...» و ناگهان تیری
به سینه اش خورد و من شگفت زده بر جایم میخکوب شده بودم.

هادی را در خواب در آغوش کشیده بودم و اباالفضل العباس (علیه السلام) را
به فریاد می طلبیدم ، چقدر سبک بود ، انگار جسم نبود و تنها روحش را روی
دستانم بلند کرده بودم.

از حال رفته بودم و شاید یکساعتی بعد از این حالتم بود که با صدای
خواهرتان به خود آمدم و فهمیدم که همه چیز را فقط در خواب دیده ام ، آنروز
خواهرت سراسیمه از من پرسید: «مادر چه شده؟» گفتم: «هادی هم شهید می شود»
گفت: «خیال می کنی!» گفتم: «یادت هست گفتم قاسم شهید می شود و شد؟!»
خواهرت جز سکوت پاسخ دیگری برایم نداشت.

چند روز بعد همسنگران هادی خبر شهادتش را برایم آورده بودند ، در کنارشان
نشستم ، دیدم همه سرشان پایین است و گاهی یکدیگر را نگاه می کنند ، خیلی
طول کشید تا اینکه من لبخندی زدم و گفتم «هادی شهید شده»؟!

پسرم ، همرزمان هادی را دلداری دادم و گفتم: «می دانم ، من پسر بزرگ کرده
ام برای قربانی در راه خدا ، من که ناراحت نیستم ، شما چرا ناراحتید؟!»

دوستانش بهت زده مرا نگاه کردند و گفتند «ما الان دو ساعت است که اینجا
نشسته ایم ولی رویمان نمی شود چیزی بگوییم ، آنوقت شما اینقدر صریح خبر می
دهی که هادی شهید شده؟!»

گفتم: «بچه که شهید می شود ، اسباب خوشحالی پدر و مادر است ، امانت خدا بود و من آن را پس داده ام.»
باز هم خودت بهتر می دانی وقتی در وصیت نامه هادی خواندی که دوست دارد من
با لباس سپاه و اسلحه در تشییع جنازه اش شرکت کنم من بدون چون و چرا
خواسته اش را اجابت کردم.

پسرم هر وقت دلم می گیرد یاد تو و برادرانت می افتم خدا را شکر می کنم و از رفت شما حتی ذره ای ناراحت نیستم ... .
ادامه دارد ...
                                               




کلمات کلیدی : خبر شهادت هادی